ما قدح کشتي و دل را همچو دريا کرده‌ايم

شاعر : خواجوي کرماني

چون صدف دامن پر از للي لالا کرده‌ايمما قدح کشتي و دل را همچو دريا کرده‌ايم
دين و دنيا در سر جام مصفا کرده‌ايمخرقه‌ي صوفي بخون چشم ساغر شسته ايم
کز سر ديوانگي عيب زليخا کرده‌ايمعيب نبود گر ترنج از دست نشناسيم از آن
سر سوداي ترا نقش سويدا کرده‌ايمتا سواد خط مشکين تو بر مه ديده‌ايم
بلبل شوريده را سرمست و شيدا کرده‌ايموصف گلزار جمالت در گلستان خوانده‌ايم
خانه‌ي دل را چو گردون زير و بالا کرده‌ايمراستي را تا ببالاي تو مائل گشته‌ايم
ديده‌ي اختر فشانرا در ثريا کرده‌ايمهرشبي از مهر رخسار تو تا هنگام صبح
هيچ بوئي مي‌بري کامشب چه سودا کرده‌ايمبا شکنج زلف مشک آساي عنبر ساي تو
از وطن با چشم گريان رو بدريا کرده‌ايماشک خواجو دامن دريا از آن گيرد که ما